خانومی  آقامونم

خانومی آقامونم

عشق که باشه هم چی خودش جور میشه درست مثل زندگی منو تو..من همه چیز دارم...چون تو رو دارم
خانومی  آقامونم

خانومی آقامونم

عشق که باشه هم چی خودش جور میشه درست مثل زندگی منو تو..من همه چیز دارم...چون تو رو دارم

قشنگترین متن دلم

خداوندا....

من در کلبه ی حقیرانه ی خود چیزی دارم.....

که تو در عرش کبریائی خود نداری....

من چون ،توئی دارم...

و تو، چون خود نداری........

سلام برمحرم

امسال محرم برام حال و هوای خاصی داره..نمیدونم چه جوری توصیفش کنم اما یه حس  خاصی دارم.....دیشب  تلوزیون داشت تعویض پرچم گنبد امام حسین (ع) رو نشون میداد....پرچم عزا رو داشتن نصب میکردن.....اشک تو چشمام جم شد...دلم برای حرمش پر میکشید...

فکر کنم حال و هوام به خاطر اینکه امسال سال تحویل رو همراه با آقای همسر تو حرم آقا امام حسین شروع کردیم.....الان درکش برام واقعی تر شده.....جای جای کربلا تو ذهنم هست...میتونم تصویرشو خیلی خوب ببینم....

آقای همسر بهم قول داده اگه امام حسین طلبید برا سال تحویل بریم  دوباره کربلا......

دوستان تو این روزها هرکجا بودین و هرچقدر دلتون شکست و اشک مهمون دلاتون شد ...دعا برای سلامتی و ظهور آقامون..مولامون امام زمان یادتون نره.....

یاد خاطرات عشقم....

چندوقت پیش داشتم وسایل آقای همسر رو مرتب میکردم که یهو چشمم خورد به یه پلاستیک....درشو باز کردم.....وای خدای من...چقدر ذوق زده شدم.....یاد دوران نامزدیمون افتادم......من دانشجو بودم تو یه شهر دیگه وآقای همسر سربازبود....نمیتونستیم همدیگه رو زود به زود ببینیم....اما آقای  همسر روزی چند بار بهم زنگ میزد....گاهی انقدر زنگ میزد که از دستش کلافه میشدم...آخه سرکلاس نمیتونستم گوشیمو جواب بدم و آقای همسر یک ریزه زنگ میزد.....همه اش میگفت الی نگرانتم....اصلا نمیخواد دانشگاهتو ادامه بدی ولش کن ....بهش میگفت عزیزم بابام ازت قول گرفته که درسمو ادامه بدم...چرا اذیت میکنی.....گاهی انقدر بهم گیر میداد که هم خونه ایهام بهم میگفتن چه نامزد گیری داری....تو چه جوری میخوای با هاش زندگی کنی.....اما من خوب میشناختمش بهش حق میدادم ....هم دلتنگ بود هم نگران....از گیردادناشم اصلا ناراحت نمیشدم...چون میدونستم  همه این کاراش از علاقه اس......

آقای همسر تمام کارت تلفن  های اون زمان رو نگه داشته .....توی پلاستیک پر بود از کارت تلفن هایی که با اونا  باهام تماس میگرفت....روی هر کارت تلفن تاریخ تماسشو هم زده بود...انقدر ذوق زده شدم که نگو...مثلا روی یکیشون نوشته بود....زنگ زدم به الی دعوامون شد.....بازم بهش گیر دادم.....تاریخ1387/7/12

تک تک کارت تلفن هاشو خوندم..چقدر برام لذت بخش بود.....یه ذوقی کردم که نگو.....یه حس خاصی داشتم....از اینکه انقدر براش مهم بودم که حتی کوچکترین خاطراتمونو نگه داشته  به خودم میبالیدم......

فکر میکنم آقای همسر از اون دوران بشتر از ده تا دفتر دل نوشته داره...عادت داشت هرکاری رو که روزانه تو پادگان انجام میداد برام مینوشت...از همه چیز مینوشت...از دلتنگیاش....از ناراحتی هاش ....از خوشی هاش..... خلاصه از هرچی که دورو برش بود برام می نوشت....گاهی که دلتنگ اون دوران میشم میرم سراغ اون دلنوشته ها و میخونمشون....

گاهی از این همه سادگی و پاکی دلم یه جوری میشه......اشک تو چشمام جم میشه.....همیشه خدا رو به خاطر داشتن آقای همسر شکر میکنم...همیشه میگم خدایا میدونم خیلی دوسم داری.....آخه آقای همسر رو بهم دادی....درست گاهی شیطون گولم میزنه و اذیتش میکنم ....اما خدایا خودت  میدونی که چقدر دوسش دارمو بهش وفادارم....خودت میدونی که نفسم به نفسش بنده.....خودت میدونی که طاقت حتی یه لحظه ناراحتیشو ندارم......

خدایا خودت مواظب عشقم باش.......

شکرت به خاطر داشتنش.......

عمه خانوم شدم.......

الان درست  پنج روز که شدم یه عمه ی خوب و مهربون و خوشگل.....خخخخخخخ نی نی مون دختر.....روز عید غدیر به دنیا اومد.....انقدر خوشگله که نگو تو بیمارستان هرکی میدیدش میگفت این نی نی خانوم چقدر خوردنی......یه کم ریزه میزه اس...اما با اون صورت گردش خیلی بامزه اس....فکر کنم اولین نفری که دیدش من بودم...خخخخ ازش همون لحظه عکسم گرفتم یه کم کثیف بود آخه تازه دنیا اومده بود و هنوز تمیزش نکرده بودن.....

زن داداشم بهم میگه الی این  خانومی من هم عین عمه اش شیکموها...خخخخخ بهش میگم خدا بهت رحم کنه فقط شیکموییش به من بره ....اگه بقیه چیزهاشم مثل من بشه پدرت در امده.....خخخخخ 

میگه نهههههههههههههههههههههههههههه خدا نکنه من از عهده اش برنمیام......

نی نی خانوم ابروهاش عین من...ابروهاش پیوندی....درست عین من....اما شکلش مثل مامانم....به مامانش میگم انگار از صورتش تو اصلا سهمی نداری....میگه آره....شکل خانواده خودتون شده....میگم مگه بد ما هممون خوشگلیم تازه ابروهاشو ببین چقدر قشنگ عین من....خیالت راحت رو دستت نمیمونه .....بهم میگه که آخ جون از الان دیگه میتونم به بچه ام بگم عمه فلان فلان شده.......بلخره تو هم عمه شدی ...دیگه حسابی  عمه عمه میشی...خخخخخخبهش میگم تو راهت باش مشکلی نداره عمه ها همیشه نثار میشن...

خدا جونم بابت این عضو جدید خانوادمون ازت ممنونم خودت محافظش باش.....

الهی آمین

سالگرد عروسیمون

امروز دومین  سالگرد عروسیمون.....دوسال از زمانی که با آقای همسر رفتیم زیر یه سقف میگذره.....یادش بخیر تقریبا همه ی مهمونامون از راه دور اومده بودن...آخه هم من هم آقای همسر تو این شهربه جزء چندتا دوست وآشنا کسی رو نداریم....از همه ی فامیل دور افتادیم....آقای همسرصبح منو برد سالن آرایشگاه.....ظهرکه شد...صدبار به آقای همسر زنگ زدم که آی من گوشنمه ..... آی گوشنمه.....مسئول آرایشگاه بهم گفت که چه عروس ریلکسی بیشتر عروسها که میان اینجا انقدر استرس دارن که حتی حرفم نمیتونن بزن چه برسه به اینکه غذا بخورن...خخخخخ بهش گفتم که خوب یعنی الان میخوام عروس بشم باید هیچی نخورم....منکه طاقت نمیارم....خلاصه وقتی آقای همسر برامون غذاآورد بهم گفت الی همه فهمیدن تو شیکموهستی خخخخخ.......غروب قرار بود که آقای همسر ساعت5 بیاد دنبالم برای آتلیه...اما کار آرایشگاهش طول کشید...بلخره ساعت 6 ونیم اومد دنبالم....بهش گفتم برعکس شده من عروسم به جای اینکه من کارم طول بکشه و دیربکنم...تو دیرکردی....آقای همسر بهم گفتم الی دست رو دلم نزار این آرایشگر پدرمو درآورد انقدر کند کار میکرد کلی از دستش شاکی شدم...بهش گفتم اشکال نداره عزیزم حالا که اومدی.... زود برو اتلیه که دیرمون شد....وقتی رسیدیم اتلیه کلی مسئولش از دستمون شاکی بود که چرا دیرکرده بودیم.....تازه  از عصبانیت موقعه عکس گرفتن اومد مدل تور روی سرمو درست کنه که گرفت اونو کندانقدر از دستش شاکی شدم که نگو...آخرسرخانوم آرایشگردوباره مجبور شدبرای درست کردن تور سرم  بیاد آتلیه.......

شب عروسیمون آقا همسر انقدر رقصید  که نگو...بهش میگفتم عزیزم هنرهاتو داری رو میکنیا....خخخخخخ میگفت الی به خدا باورم نمیشه برای همیشه اومدی پیش خود خود خودم.....دیگه از ایم بلاتکلیفی دراومدم.....بهش گفتم آره عزیزم منم هنوز باورم نمیشه که هم چی به خیر و خوبی  برگزار شدو ما دوتا برای همیشه به هم رسیدیم.....

یادش بخیر یکی از بهترین سفرهای عمرم...ماه عسلمون بود که روز بعد از پاتختیم رفتیم شیراز....واقعا عالی بود.....با اینکه هیچ برنامه ریزی برای این سفراز قبل نداشتیم اما همه چی عالی بود...

عشقم ازت ممنونم که با بودن درکنارم بهترین و شیرینترین لحظه هارو برام میسازی.....من همیشه از خداوند ممنونم به خاطر داشتن تو.....

خدا جونم مواظب عشقم باش.....