فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
 
  أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ   ﴿ 1 ﴾      
 آيا براي تو سينه ات را نگشاده ايم ؟
 
  وَوَضَعْنَا عَنکَ وَزْرَکَ   ﴿ 2 ﴾      
و بار گرانت را از[ دوش ]تو برنداشتيم ؟
 
  الَّذِي أَنقَضَ ظَهْرَکَ   ﴿ 3 ﴾      
[باري ]که[ گويي ]پشت تو را شکست
 
  وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ   ﴿ 4 ﴾      
و نامت را براي تو بلند گردانيديم.
 
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً   ﴿ 5 ﴾      
پس[ بدان که ]با دشواري ، آساني است.
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً   ﴿ 6 ﴾      
آري ، با دشواري ، آساني است.
 
 فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ   ﴿ 7 ﴾     
پس چون فراغت يافتي ، به طاعت درکوش
 
  وَإِلَي‏ رَبِّکَ فَارْغَب   ﴿ 8 ﴾     
و با اشتياق ، به سوي پروردگارت روي آور.

این سوره از قرآن و خیلی دوست دارم.

انشااله که خدا کمکمون کنه و همونطور که تو قرآنش بهمون وعده داده بعد از

روزهای سختی که داریم سپری میکنیم به روزهای راحت برسیم.

آمین

قـــِصــــــــّــِه آشناییمونـــــــــــــــ... ( پستــــ ثابتـــــ )

عشق قشنگم..دیروز باهم بودیم و خیلی بهمون خوش گذشت... به قول خودت از همیشه بیشتر

 بهمون خوش گذشت..فدای نگاه عاشقونت بشم أبتم... وقتی سرت رو شونم بود و صورتم و به

صورتت چسبوندم...وقتی با دستات موهامو از صورتم کنار میزدی... وقتی نگام میکردی... وقتی

دستم و می بوسیدی... الهی قربونت برم دیروز لحظه به لحظه هایی که کنار هم بودیم خیلی

خوش گذشت... شب حدودای ساعت 7 بهت اس دادم : سلام آقای...ببخشید مزاحم شدم

ترجمه ها امادس؟ میخاستم ببرمت تو خاطرات پارسالمون...شب قبل خواب حدودای ساعت

12 بهم گفتی سیما میشه خاطرات روزای اول آشناییمون و تو وبلاگمون بنویسی؟ قبل از اینکه

بگی من قصد داشتم اینکار و بکنم و سورپرایزت کنم... خب حالا میخام هر چی از اون روزا یادمه

 بنویسم... گفتی مختصر ولی من میخام با همه ی جزئیاتی که یادمه بنویسمشون...

ماجرای آشناییمون تو ادامه مطلب بدون رمز

 

ادامه نوشته

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست...

تاریخ محرمیت : 27 مرداد95 

تاریخ عقد : 21 شهریور 95

تاریخ جشن نامزدی : 30 شهریور 95

خدایـــــــــــــــــــــــــــــــا شـــــــــــکرتــــــــــــــــــــــــــــــ........

" همانا به دنبال سختی آسایش است."

خدایــــــــــــــــــــــــا دمت گرمـــــــــــــــــــــــــــــــــ.....

دوستای گلم ممنون که تا این لحظه همراهمون بودین...

از این به بعد ما رو تو اینستاگرام دنبال کنید:

true.love.a.s

چشمانت برای من همیشه ارمغان آرامش دارد

و دستان پرمهرت

پناه دستان سردم

قلب عاشقت قبله گاه من است ای بهترینم


 

عشق بی نظیرم یه وقت فکرنکنی تو وبلاگ نویسی کم کار شدمآ. اینطور نیس حتما دلیل خوبی دارم

ولی نپرس چون به وقتش میگم

 

 

بعد از ظهر رویایی....

عشق مهربون و بی نظیرم... امروز اومده بودم پیشت... یاد خاطرات گذشته می کردیم... به خودتم

گفتم ما خاطرات خوبمون اونقدر زیاده که اگه بخایم خلاصش کنیم اصلن نمیشه...اصلن...

یکی از خاطرات قشنگ و بی نظیرمون واسه 4 دی 93 اون بعد از ظهر قشنگ و به یاد موندیه

که به لطف بلاگفا از وبلاگ پاک شد... ولی ازونجایی که همه ی آپای وبلاگ و تو کامپیوتر یه رونوشت

ازشون داشتم مونده واسم... بهت گفتم که میخام خاطره ی اون روز قشنگ و بذارم و تو هم با ذوق و

اشتیاق قبول کردی... اینم از خاطره ی 4دی 93

خاطره تو ادامه ی مطلب بدون رمز

ادامه نوشته

دومینـــ تماســـ

امروز براي بار دوم خواهرت به خونمون زنگ زد و این دفه با مامانم حرف زد..

يه قدم مثبت بود خدا رو شکر

همينم که مامانم مخالفتي نداره

خواهرت از مامانم خوشش اومد مامان منم از خواهرت تو خوشش اومد.

ميگفت برعکس بقيه ي خاستگارات اصلا فضول و زبون دراز نبود...

خواهرت شماره موبايل بابامم گرفت تا بده به تو و با بابام حرف بزني..

اگه خدا بخاد فردا به بابام ميزنگي و باهاش حرف ميزني.. تو شرايطت و ميگي اونم شرايطش و ميگه

انشالله که به خوبي و خوشي با هم ازدواج کنيم

تا الانش خدا رو شکر...

بعد از اينش هم خدا کمکمون ميکنه...مطمئنم... ميدونم که نا اميد از درگاه خدا برنميگرديم

______________________


پ.ن 23 مرداد :

همه چی داشت خوب پیش می رفت که یهو همه چی عوض شد..

انگار قسمتمون نبود ک امسال به هم برسیم..

اشکال نداره... بازم صبر میکنیم...

زندگی با تو ارزش صد سال صبر کردن و هم داره..

خدا رو شکر که تن سالم داریم

خدا رو شکر که قلبامون واسه هم می تپه

خدا رو شکر که همدیگرو داریم...

خدا رو شکر که حاضریم به خاطر همدیگه صد سال هم که شده صبر کنیم..

خدا رو شکر که ما با هم آروم و خوشبختیم و برای تحقق آرزومون صبر میکنیم

عاشــــقانــه دوستشــــ دارمــ...

این متن قشنگ و عاشقونه رو عبدالهم واسم کامنت گذاشته بود..قربونشم میشم

هر شب مرا با خود میبری

میبری به جایی که تاریک است و روشنایی آن تویی

هرشب مرا به اوج میبری

میرسیم به جایی که نگاهت همیشه آنجا بود

ما یکی شده ایم با هم

همیشگی شده عشقمان، بگو از احساست برای من…

همیشه میگویم تو تا ابد برایم یکی هستی ،

یکی که عاشقانه دوستش دارم ، یکی که برایم یک دنیاست….

دنیای زیبایی که درون آنم

ببین یک دیوانه دائم نگاهش به چشمان توست ، من همانم!

 

فونت زيبا ساز    فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز    فونت زيبا ساز

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز 
  

گـــــــ..ــاهـی وقــتهــــ..ــا

گاهي وقتها دلم ميخواهد "مرد"م را در آغوش بگيرم

و زيباترين حس و بااحساسترين بوسه ها را تقديمش کنم

گاهي وقتها دلم ميخواهد"مرد"م مرا در آغوش بکشد مانندکودکي ک نيازمند وجود پرمهر اوست

گاهي وقتها احساس مي کنم خوشبخت ترين دختردنياهستم

گاهي وقتها احساس ميکنم بهترين مرددنيا در اسارت قلب من است

گاهي وقتها لبريز شوق با او بودن مي شوم

گاهي وقتها پرهاي پروازم باز ميشود ازفکرکردن به عشق زيبايمان

گاهي وقت ها....اين گاهي وقتها ميشود "هميشه"

توکلــــــ به خدا

روزهایی خواهـند رسید

که شــب ها در آغوش تو به خواب بـروم

و صبح ها با بوسـه ات بیدار شـوم

آن روز ها هرموقع که میخواهَنــد باشند

فقط باشند

من صبـرم زیــاد است

+ مطالب بلاگفا برگشته به کجااااااااااااااااااااااااااااااا! بهمن 92 !

چقد مطالب پرید!

اشکال نداره، ایشاالله جاش و با خاطرات خوبتر و بهتر و قشنگتر پر میکنم:)

البته یه چند وقت دیگه خلاصه ای از اتفاقای این یه سال و نیمی که پاک شده رو

تو وبلاگ می نویسم چون حیفه اون خاطرات از دفتر خاطرات مجازیمون پاک بشه.

+ تو این مدت که بلاگفا نبود :

عشق ما بیشتر از گذشته، با اراده و مصمم پیش به سوی آینده

با توکل به خدای بزرگ و مهربون

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز    فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

خوشبختی من بی انتهاست...

 

... نمی دانی چه لذتی دارد شنیدن آهنگ دلنواز صدایت هنگامی که به وجودت نیاز دارم...

لحن  مردانه ات آرامشی وصف ناپذیر را برای قلب دلتنگ معشوقه ات به ارمغان می دهد..

خوشبختی یعنی همین.. همین که مرد زندگی من با آوایی ، دلتنگیم را آرامش می بخشد..

یعنی همین که مثل همیشه آغوشت تنها پناه دخترک دیوانه ات است...

پناه من ، با تو بودن یعنی آغاز یک خوشبختی بی انتها


کامنت زیبایی که در جواب این متن برام نوشتی عشق قشنگم :

 " زیباترین نوشته ایه که تو کل عمرم شنیدم . . .
دخترک دیوانه ام آغوشم برای همیشه برات بازه
برای همیشه پناهتم
برای همیشه عاشقتم
دخترک دیوانه خودمی بیشتر از همه دنیا دوستت دارم "


خیلی دوستت دارم أبتم...


خاطراتــــــ... تصویریـــــ...

 

خاطراتــــــ... تصویریـــــ... => ادامه مطلبـــــ با رمز قلبیــــ...

ادامه نوشته

به سلامتی همه ی پرستارای با حال... !!

دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم ؟


پسر: آره عزیز دلم . . .


دختر: منتظرم میمونی ؟


پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که

از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند و گفت ، منتظرت میمونم عشقم . .


دختر: خیلی دوستت دارم . .


... پسر: عاشقتم عزیزم . .
.
.
بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم

کم داشت ، به هوش می آمد ، به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را

زمزمه کرد و جویای او شد ..


پرستار : آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی . .

دختر: ولی اون کجاست ؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی

گذاشت و رفت؟


پرستار : در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد

رو به او گفت ؛ میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟


دختر: بی درند که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد .. آخه

چرا ؟؟؟؟؟!!


چرا به من کسی چیزی نگفته بود .. بی امان گریه میکرد . .


پرستار: شوخی کردم بابا!! رفته دستشویی الان میاد

به سلامتی همه ی پرستارای باحال مثل خودم

انتخاب واحد ... !

أه بابا لامصب این انتخاب واحد بی صاحاب مونده اعصابم و خورد کرد..گفتن ۱۲ شب سایت باز میشه

 ولی هنوز باز نشده..میترسم وقتی هم که باز بشه انقد شلوغ بشه که هیچی بالا نیاد.. تعداد کاربران

حاضر در سایت پنج هزار و خورده ای نزدیک شیش هزاره..تازه هنوز ۴ تا از نمراتمون و نزدن...میترسم مث

ترم پیش بگه بعلت نامشخص بودن وضیعیت ترم قبل انتخاب واحد امکان پذیر نیست و مجبور بشم صبح

اول وقت برم دانشگاه و تا من برم برسم گروههاب خوب بیمارستان ظرفیتشون تموم بشه..لامصب هرچی

رفرش میزنم همون صفحه ی قبلیه که همونه داریخدیمه شوهری ای باب ساعت ۱۲ و ربع شد

هنوز سایت باز نشده... اینجا ایران است صدای دانشگاه آزاد

 

پ.ن : ساعت ۲ و ده دقیقه نصفه شب :

بالاخره بعد از ۲ ساعت جون کندن در سایت دانشگاه موفق ب انتخاب واحد شدم... شوهری قرار بود اگه

نتونستم از خونه انتخاب واحد کنم بیارم تو واسم بکنی ولی دلم نیومد شوهرم و صبح ساعت ۸ از خواب

بیدار کنم که صبح اول صبحی تو این سرما اذیت بشه... فردا حدودای ۹.۳۰ یا ۱۰ میام پیشت تا پرینتش و واسم

بگیری قربونت برم... منم دیگه یواش یواش برم بخابمه

شعری که واس آبتمـــ... نوشتمـــ..

امشب میخام از آسمون ستاره ها رو بچینم


با اون قشنگی چشات رویای رنگی بسازم


میخام برات تو سرنوشت شریک لحظه هات باشم


سنگ صبور غصه هات،همراه خنده هات باشم


میخام تو آرامش تو،گم بشم آروم بگیرم


تولحظه های زندگی قدر نگات و بدونم


میخام برای عشقمون قاصدک و رها کنم


میخام یه دنیا بدونه میخام بهت وفا کنم


تواین سکوت لحظه هام بازم نگاتو کم دارم


تاباهمه قشنگیاش بهت بگم دوستت دارم

دوستت دارم أبت

روز تولدمـــــــ.... !

کامنت زیبای أبتم برای روز تولدم در وبلاگ:

روز تولدت شد عشق قشنگم


کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو


درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم


بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم


میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم


از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم


من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون


چراغونی جشنمون، ستاره های کهکشون

به جای شمع میخوام برات غمهات و آتیش بزنم


هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم


تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم


اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم


کهکشونو ستاره هاش دریاو موج و ماهیاش


بیابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش

با هفت تا آسمون پر از گلای یاس ومیخک

بال فرشته ها و عشق و اشتیاق و پولک


عاشقتو یه قلب بی قرار و کوچک


فقط می خوان بهت بگن :.
.
.
.
تولدت مبارک...

بقیه ی مطالب + خاطره ی روز تولدم در ادامه ی مطلب با رمز

ادامه نوشته

می خواهمت 

تو را که نابترین حس عالمی

عاشقانه...صادقانه...خالصانه می خواهمت

تو را تویی که به من حس بودن حس زندگی میدهی

می خواهمت

 و چه بیتابانه در انتظار دیدارت ثانیه ها را خط میزنم

دوستت دارم مهربانم

 
نگاهت را گره بزن

به هر لحظه من

حس امنیت می گیرم

وقتی تو

درگیر منی

روزهایی خواهـند رسید

که شــب ها در آغوش تو به خواب بـروم

و صبح ها با بوسـه ات بیدار شـوم

آن روز ها هرموقع که میخواهَنــد باشند

فقط باشند

من صبـرم زیــاد است

92.10.15 ولیـــ خاطــــ...ره واســه دیـــروزه

 

عزيزترينم...گفته بودم که تو موقع امتحانا فرصتش و ندارم که بيام تو وبلاگمون بنويسم ولي بخدا

حيفم اومد چيزاي قشنگي که ديروز واسم خاطره شد و ننويسم...


ديروز بعد از 2-3 روز همديگر و ديديم...اين 2-3 روز واسم اندازه ي 2-3 سال گذشت... خيلي دلم واست

 تنگ شده بود...ديشبش بهت گفتم که پيرهني که من دوس دارم و بپوشي... واي عشق من...

نمي دوني چه لذتي ميبرم وقتي اون پيرهن و مي پوشي...دلم ميخاد بپرم تو بغلت و چند ساعت

آرومه آروم تو بغلت بمونم...ديروز واسم پيرهني که دوس دارم و پوشيده بودي...حيف که جايي که

رفته بوديم خيلي شلوغ بود...دوس داشتم سرم و بذارم رو شونت و بدنت و نوازش کنم...حيف

که خيلي شلوغ بود... منم رژي که دوس داشتي و زده بودم...صورتي ... الهي قربونت برم ديروز

وقتي بهت نگاه ميکردم مثل هميشه لذت مي بردم و به خودم مغرور مي شدم که چنين مرد پاک

و مهربوني قراره تکيه گاه زندگيم باشه...خيلي دوستت دارم عشق قشنگم... خيلي بيشتر از چيزي

 که فکرش و بکني دوستت دارم عبدالهم...بوس

امتـِــحـــانــــــــ.آ

عشق قشنگم...

فصل امتحانا شرو شده و نمی تونم تند تند بیام نت...شاید تو وبلاگ ننویسم ولی میام و نظراتت و میخونم..

فدای چشمای خوش رنگت بشم که رنگش رنگ آرامشه

فدات شم واسم دعا کن که امتحانام و خوب بدم...اگه خدا بخاد و خودمم بتونم میخام این ترم الف بیارم

مواظب قلب مهربونت..چشمای قشنگت...دستای گرمت...آغوش آرومت...و وجود پاک  و نازنینت باش عشقم

پرستار بخش جراحی مردان...!

شوهری ۴ شنبه که رفته بودم بیمارستان یچیزی دیدم..یه خانوم پرستار :)

سر ظهر حدودای ساعت ۱ بود که همه ی دانشجوهای پرستاری و انترن ها و اکسترن ها + پرستارای

شیفت صبح با پرستارای شیفت عصر که اومده بودن شیفت و تحویل بگیرن تو ایستگاه پرستاری بودیم و

داشتیم حرف می زدیم..حدودا ۳۰-۳۵ نفر میشدیم.. تا اینکه ...  اگه گفتی چی شد..

اعلام کردن از اتاق عمل مریض میاد..ماهم نفهمیدیم چی شد از کجا شد یهو یه خانوم پرستار سانتال

مانتال از یکی از اتاقا درومد و رفت مثلن مریض و از اتاق عمل بگیره... البته مثلا خانوم پرستار... قیافش

که به پرستارا نمی خورد... موهاش و نسکافه ای رنگ گذاشته بود.نصفش و پوش داده بود نصفش هم

ریخته بود تو صورتش... پوستش و برنزه کرده بود و رژ گونه ی جیغ قرمز زده بود... سایه و خط چشم و ریمیل

هم که بجای خود با یه رژ خیلی خیلی جیییییییییییییییغ قرمز آلبالوییبعله خانوم پرستار داره میره

از اتاق عمل مریض بیمارهاین خانوم پرستاره که از جلو ایستگاه رد شد همه ی اون ۳۰-۳۵ نفری که تو

ایستگاه پرستاری بودن برگشتن و الان نگاه نکن کی نگاه کن... بعد نفهمیدیم چی شد یهو هممون وسط

سالن بودیم  و بعله داشتیم نگاه میکردیم به اون اعجوبه  حتی مریضایی که حالشون نسبتا خوب بود

هم اومده بودن دم در و نگاه میکردن...همراهای بیمارا که دیگه نگو ... کم مونده بود برن شماره بدن

حالا یه نکته ی فنی ! بخش ، بخش ِ جراحی مردان بود

بسیار زیبا... !

92/9/26

عشق قشنگم... این ماه سرم خیلی شلوغ بود و نتونستم تندتند بیام وبلاگ و بنویسم..کلاسها و درسا

 

خیلی خستم میکرد..نزدیک امتحاناس و خیلی سرم شلوغه..از امروز بیمارستانمم دوباره شرو

شده..صبح خیلی زود بیدار شدم و رفتم بیمارستان و ظهر برگشتم...بعدش تا ساعت ۴ خوابیدم.۴ بیدارشدم.رفتم حموم.بعدش عصرونه خوردم میخاستم زود از

حموم برگردم جومونگ هم ببینم ولی نشدSagittarius عوضش اومدم یکم تو وبلاگ بنویسم  

وای شوهری شنبه که میام پیشت از یکشنبه فرجه هامون شروع میشه و دیگه نمی تونم ببینمت تا ۲۲ دی

که اولین امتحانمه کاش بتونم وسطاش به بهونه ی چیزی از خونه بیام بیرون و ببینمت...In Love  

عکســایِ خوشملـــِـ حیاطـــِــ برفیِ دانشگــــاه

شوهری چند تا عکس خوشمل از روز ۲۳ آذر ۹۲ که بدجور برف میومد و میخام تو وبلاگمون بذارم..

برف خیلی ناز و قشنگ و شدیدی بود...

 

البته کلی منتظر شدم تا کسی تو حیاط نباشه..آخه همش میومدن و میرفتن :(

 اون ساختمونی که پشت مسجده سلف سرویس دانشگامونه.برف انقد شدید بود که زورم میومد از

اونجایی که بودم( دانشکدمون که از پشت شیشه عکس انداختم) تا اونجا رو برم..


شوهری عکسای خیلی قشنگی بود دوس داشتم تو وبلاگمونم بذارم...امیدوارم خوشت بیاد..

 

عشق قشنگم... روز برفیت قشنگ و ناز عزیز دلم... دیشب بدجور برف میبارید...فکر میکردم تا امروز صبح تموم

میشه ولی صبح که بیدار شدم و بهت اس دادم و صبح بخیر گفتم بهم گفتی که داره برف میاد و داری میری

مغازه و جای من بدجور خالیه ... وای عشق من خیلی دوس دارم تو روز برفی وقتی داره برف میاد باهم تو

خیابون قدم بزنیم و حرفای عاشقونه بزنیم...

نفسم قبل اینکه برم حموم ۲ تا عکس از حیاط برفیمون گرفتم...

این و از پشت پنجره ی زیر زمین گرفتم... هنوزم داشت برف میبارید...

 

این یکی و هم در و باز کردم و از بر حیاطمون عکس گرفتم...

بعد از ظهر که برف بند بیاد میخام برم و کلی تو حیاطمون عکس بندازم..میخام آدم برفی هم درست کنم..

عکس آدم برفیمم میذارم تو وبلاگمون عشق قشنگم..

أبتم هوا خیلی سرده حسابی مواظب خودت باشیااااا نفسم وگرنه بهت آمپول میزنم..

عشقبازیــــ با عکســـ.آی قشنگتـــ

عزیزترینم... دیشب بدجور دلم عشقبازی باهات و میخاست..وقتی رفتم زیر لحاف عکسات و تو گوشیم

نگاه می کردم و ناخودآگاه اشکام میومدن...هر چقد به عکسات نگاه میکردم سیر نمی شدم...عکسات و

بغل می کردم... به چشمای قشنگت نگاه میکردم...دیشب خیلی از نگاه کردن و بغل کردن عکسات لذت بردم

صبح که از خواب بیدار شدم و به هم اس دادیم خیلی آروم شدم... گفتی زیر لحافت دراز کشیدی

 و داری عکسام و نگاه میکنی... .وایییییییی عزیزم... اون لحظه که این و گفتی قلبم از عشقت بدجور لرزید...

میخاستم بیام بغلت و ببوسمت.. قربون اون چشمای قشنگت بشم که یه لحظه نگاهشون اندازه

یه دنیا آرومم میکنه...

عزیز دلم...بهت اس دادم که چیکار میکنی و لی هنوز اسمست نرسیده خطوط مخابرات دوباره بهم ریخته

منم از صبح داشتم واس امتحان شنبه درس میخوندم..الانم بدجور خسته شدم  دقیقن همینجوری

که عکسشو گذاشتم اومدم یکم تو وبلاگ بنویسم 

بعدش برم اتاقم و تمیز کنمبعدشم دوباره برم درس بخونمReading a Book

شوهری واس امتحان شنبم دعا کن قربونت برم... امتحان قبلیش و خیلی خوب دادم

دعا کن این یکی رو هم خوب بدم..

شوهری شکلک خودم و پیدا کردم.. ایناهاش نگاش کن  داره آمپول میزنه

قربونش برم الهی... خهلی دوشتد دالم پیشی جونمIn Love  

92/9/13

 

اولین روز برفی امسالت مبارک عشقم...صبح تا چشمام  و باز کردم دیدم اسمس صبح بخیرت اومد

و گفتی صبح برفیت قشنگ عزیزم... قربونت برم...من برف و خیلی دوس دارم.. از اینکه خبر برف امسال و

تو بهم دادی خیلی لذت بردم

عزیزمـــــ...

عزیزمـــــ... أبتمــــــ... !

امروز اومده بودم پیشت... وای عشقم پیرهنی که من دوس دارم و پوشیده بودی...

شوهرم من عاشق اون پیرهن طوسی چهارخونتم..خیلی دوستش دارم... وقتی اون و می پوشی میخام

بپرم بغلت و محکم بغلت کنم.عشقم زندگیم نفسم خیلی دوستت دارم أبتم...

وقتی اون لباس و میپوشی خیلی بیتاب بغل کردنت میشم...وقتی بهت نگاه میکنم بیشتر از

 همیشه لذت میبرم...Heart Smileمیخام بغلت کنم

و یه دل سیر نوازشت کنم فدای اون چشمای قشنگت بشم أبتم... چشمات دریای آرامش

قلب منه..تقریبا ۳ ساعته که اومدم خونه.. وقتی اومدم رفتم حمومPhil 05 بعدش که از حموم اومدم ،

 اومدم یکم تو وبلاگمون بنویسمComputer

 بعدشم میرم واس امتحان شنبه درس بخونم تا بیایReading a Book

فدات بشم عزیز دلم... خیلی دوستت دارم... 

92.9.11

عزیزم... حدودای ساعت ۶.۳۰ رسیدم خونه..امروز خیلی خسته شدم..الانم بدجور خستم...

امروز که ساعت ۳ با اون استاد مزخرفه کلاس داشتم ، تو گروه ‌‌‌b یکی از پسرای خنگ کلاس کنفرانس

داشت...کلا همه ی کلاس رفتیم گروه b تا بخندیم. فقط ۲-۳ تا دختر خودشیرین تو کلاس استاد مزخرفه موندن

رفتیم اون یکی کلاس و تا دلمون خواست خندیدیمجات خیلی خالی بود شوهری...

کنفرانس تموم شد ساعت حدودای ۴ و نیم بود که خواستیم بریم سر کلاس استاد مزخرفه که رامون نداد و

گفت من نمی تونم بی نظمی و تحمل کنم هیچکدومتون نیاد داخل. ماهم گفتیم چه بهتر یارو تو

خیال خودش فکر کرده بود که قراره بریم منت کشی که استاد تروخدا بذار بیایم داخل.دید کسی واس

منت کشی نیومد خودش اومد و گفت این یکبار و می بخشم..خلاصه رفتیم تو کلاس و ۲ ساعت تمام واسمون

فک زد..الانم از بس نشسته بودم تو کلاس و چرت زیر پوستی زدم دارم از خستگی می میرم

الان ساعت حدودای یه ربع به هشته فکر کنم نیم ساعت دیگه بیای خونه..قربونش برم الهی

پیشی خهلی دوشتد دالمه من... خهلی دوشتد دالم پیشی جونم

صبح بخیر عزیزمـــــــــ...!

سلام عزیزم... صبحت بخیر فدات شم...حدودا نیم ساعت پیش از خواب بیدار شدم و بهت اس دادم...

بعدش رفتم صبحونه و الانم اومدم نت یکم بنویسم بعدش برم حاضر شم برم دانشگاه..امروز تا ۶.۳۰ کلاس

دارم...خودشم ۳ ساعت آخر با استادیه که خیلی خشک و مغرور و جدیه ۳ تا ۵ کلاس فوق گذاشته.

۵ تا ۶.۳۰ هم کلاس اصلی خودشه...همیشه که ۵ تا ۶.۳۰ می یومد تند تند ساعت و نگاه میکردیم که

زود تموم بشه ولی اصلا جلو نمی رفت..همه همونطور که سرجاشون مث آدم آهنی می شینن کوچکترین

حرکتی انجام نمی دن و شدیدن حوصله سر میره آخه درسش هم درس چرتیه.. آمار به چه درد ما میخوره

 آخه  شوهری کلاس اون استاده از ۳ تا ۶ گوزومه دوروب

کاش نیاد..کاش وسط راه ماشینش خراب بشه...کاش یادش بره ما کلاس فوق داریم.. اصلا کاش بشه

با بچه ها هماهنگ بشیم هیچکی نره سر کلاس...

هی خدا

من برم زود حاضر شم فدات شم... مواظب خودت باش شوهری... بوس بوس بوس

92/9/9

شوهری... لالام نمیاد... خیلی خستم ولی اصلا لالام نمیاد... .امشب اسمسامون خیلی سخت

میرسید خیلی اعصابم خورد شد...فردا باید صبح  زود بیدار شم ... اومدم یکم اینجا بنویسم یکم چشمام

خسته بشه بعدش برم دوباره تو رختخواب ببینم خوابم میبره یا نه

خیلی دوستت دارم شوهر مهربونم