خانومی  آقامونم

خانومی آقامونم

عشق که باشه هم چی خودش جور میشه درست مثل زندگی منو تو..من همه چیز دارم...چون تو رو دارم
خانومی  آقامونم

خانومی آقامونم

عشق که باشه هم چی خودش جور میشه درست مثل زندگی منو تو..من همه چیز دارم...چون تو رو دارم

شب یلدایی عروس جاری

دیروز بابام اینا ساعت 3 صبح رسیدن دیارمون.....این چند روز فقط به دو بودم...از این طرف به اون طرف.....دو شبه که روی هم رفته 5 ساعتم نخوابیدم....امروز صبح به زور از زیر کرسی بلند شدم.....تازگیا با آقای همسر یه کرسی خیلی بامزه جلو تلوزیون گذاشتیم)وای دلم میخواس بازم بخوابم...

این چند روز همه کارهامون باهم قاطی شده بود...کربلا اومدن مامان و بابا....بردن شب یلدایی سپیده جون جاری عزیزم.....خلاصه اینکه من یه پام خونمون بود یه پام دیارمون....الان واقعا خوابم میاد کاش امروز زودتر بگذره برم زیر کرسی بگیرم تا فردا صبح بخوابم....بیچاره آقای همسراین چند روز پابه پای من اومد....امروزم دیر بلند شد رفت سرکار...اونم مثل من چشاش بسته بود....الهی من فداش بشم که انقدر ماه

دیروز ظهر از دیارمون برگشتم خونمون....وای کلی کار ریخته بود سرم.....باید کلی  چیز تزیین میکردم....برای شب یلدا کلی برنامه داشتم...فقط حیف که با اومدن مامانم اینا قاطی شد....ساعت 12 ظهر برگشتم خونمون...ناهار خوردمو رفتم سراغ کارام....دلم میخواس تزئین شب یلدامون یه تم  کاملا سنتی داشته باشه....سه تا کوزه ی خیلی خوشمل خریدم برای ریخن ترشی .....آماده که شد..خیلی خیلی خوشمل شدکم کم دارم پی میبرم که چقدر من با استعداد هستم....چندتا ظرف سفالی به شکل گل داشتم....تو اونا میوه های کوچولو مثل توت فرنگی و ازگیل و بلوط رو رختم که توی میوه های بزرگتر گم نشه.....

دلم میخواس میوه های بزرگتر رو بچینم توی یه چیزی به غیر از سبد ......کلی با آقای همسر گشتیم...تا اون چیزی رو که میخوام پیدا کردیم.....خخخخ یه صندوقچه ی  خیلی بامزه.....به آقای همسر گفتم همین خوب...میوه ها رو میچینیم توی این صندوقچه ی چوبی...آقای همسر خیلی خوشش اومد.مامی جان آقای همسر هم خیلی استقبال کرد...خلاصه با کلی زحمت و اینور اونور کردن میوه ها رو چیدیم توی صندوقچه ....راستش فکرشو نمیکردم انقدر قشنگ بشه..کاش بشه عکسشو بزارم براتون.....از کاشون شیرینی باقلوا گرفته بودم که شکلات پیچ بود...خودش قشنگ بود فقط بهش یه روبان زدم....کوزه ها و ظرف سفالی های کوچولو و باقلوا رو به همراه یه شمع هندوانه ای چیدم داخل یه سینی مسی خیلی قشنگ.....توش رو هم پراز گل خشک کردم...آماده که شد مامی جان خیلی خوشش اومد.....منم کلی ذوق کردم.....برنج خام رو هم ریختم توی یه کاسه سفالی خیلی بزرگ.....(مامی جان آقای همسر رسم دارن برا شب یلدا برنج خامو..ماهی و روغن هم به همراه چیزای دیگه میبرن)به مامی جان آقای همسر گفته بودم یه ماهی نسبتا متوسط بخره که بزارمش تو یه سبدی که شکل ماهی...اما تا ماهی رو آورد...دیدم واویلا من اینو کجا بزارم....ماهی نصف خودم بود...بهش گفتم مامان جان آخه این خیلی بزرگ من چه جوری تزینش کنمخلاصه بعد از کلی فکر کردن...اونو گذاشتم توی یه تور صورتی....خیلی بامزه شد...انگار ماهی گیر کرده بود توی تور....لباس و  پالتو ....و چیزای دیگه ام که خودش جعبه تزئین شده داشت......اونا رو هم قرار دادم....مامی جان هم از طرف خودش یه گردنبند خوشمل گرفته بود...اونو هم گذاشتم توی یه جعبه ای چوبی....توی تنگ  بیضی شکل هم کاکدوسای کوچولو کوچولو از قبل کاشته بودم رو قرار دادم...........با یه گلدون گل طبیعی که گلای صورتی داشت(اسم گل رو یادم نمیاد)...خلاصه همه چی از اون چیزی که فکرشو میکردم قشنگترشد....

آخ یادم رفت بگم از همه قشنگتر کیکی که به شکل ههندوانه بود و یه برش  داشت.....این قشنگترین بخشش بود.....وای چقدر سخت بود سالم رسوندن این کیک تهران....

تا کارام تموم شد ساعت شد پنج عصر....آقای همسر با مکافات وسایل رو چید تو ماشین ...دیگه جا نداشت....تا تهران هم با کلی احتیاط رانندگی کرد....منم که کیک رو گرفته بودم دستم....هی مواظب بودم خراب نشه....اما آخرش یه ذره از روی کیک چسبیده بود به جعبه...کلی حرص خوردم

جاری جان از این همه خلاقیت کلی ذوق کرد...میگفت فکرشو نمیکردم اینجوری برام شب یلدایی بیارین...همه خوششون اومده بود...چه کنیم دیگه آدم که با استعداد باشه همینجوری از خودش ایده میده

اینو هم یادم رفت بگم....آجیل رو هم ریختیم توی یه تنگ بلور خیلی بزرگ  در دار...خیلی بامزه شده بود...همه اش چشم دنبال بادوماش بود....

خلاصه همه چیز به خوبی و خوشی تموم شد.....و همه راضی بودیم از شب یلدامون.....حالا اگه شد چندتا عکس  براتئن میزارم....

خدایا به خاطر همه چیز ممنونم مخصوصا به خاطر آقای همسر....

دوست دارم خدا جونم

نظرات 19 + ارسال نظر
دفتر خاطرات من پنج‌شنبه 10 دی 1394 ساعت 09:06 http://roozhayman.blogsky.com

مرررررررض
سپردی دست من پس زوووود رمزو بده بیاد

خخخخخخ بیا اینم رمزرمز من دوستی و محبت.....میدونم خیلی دوسم داری...خخخخخخخ:قلبخخخ بابا کلاس پست رمز دار نوشتی...رمز رو به منم بده....

دفتر خاطرات من چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 10:07 http://roozhayman.blogsky.com

سلااااام
شوما معلومه کجا هستین اینجا رو ول کردیرفتی به امون خدا

سلام عزیزم.... تا تو هستی که اینجا ول نمیشه سپردم دست تو....

ایرانی همیشه بزرگ جاودانه پارسی:پیشاهنگ اندیشه ودانش وهنردرجهان

نفسی شنبه 5 دی 1394 ساعت 16:14 http://www.mssm7369.blogfa.com

چه خانوم هنرمندی
ایا میشود شمانیز جاری من شوی؟
والا بخدا عین خواهر کاراشو انجام دادی
تبرییک میگم مهربون
خوشحال میشم بهم سربزنی و لینکت کنم

سلام عزیزم...منونم گلم....خوش اومدی؟؟؟؟؟؟چشم بهتون سر میزنم .....

خانوم خونه شنبه 5 دی 1394 ساعت 15:23 http://www.ganje-man.mihanblog.com

سلام الهام مهربونم...با خوبی شما ما هم خوبیم عزیزدلموروجک هم خوبه و انتظار داره هر دقیقه باهاش بازی کنم...منم با این همه کار وقت ندارم همش باهاش بازی کنم
جواب ازمایش اماده نشد عزیزم؟

سلام خانوم خونه خوبی عزیزم .....آخی خوب گناه داره وروجک.....گلم...شکر خدا همه چی خوب بوده.....اما باید منتظر بمونیم ببینیم خدا چی میخواد

دختر همساده شنبه 5 دی 1394 ساعت 14:53 http://zizinet.blog.ir

سلام عزیز دلم رو پست جدیدم که رمز نیست. هر چی قدیمی میشه رمز دار میکنم :*

خانوم خونه چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 15:18 http://www.ganje-man.mihanblog.com

سلام الهام عزیزم...با خوبی شما خوبیم خدا رو شکر...
اره عزیزدلم...دوریا کم کم داره تموم میشه اگه خدا بخواد هفته بعد اسباب کشی میکنیم الهام جان....
وروجکم حالش خوبه جیگرم همش میگه سلام سلام...
کلی کیف میکنم
تو چطوری عزیزم؟خوش میگذره؟

سلام ممنونم عزیزم..منم خوبم خانوم گلی.....خدا رو شکر که خوشحال و شاد هستی و کاراتون خوب پیش رفته..پس به سلامتی دیگه سروسامان گرفت ....الهی که همیشه تو زندگیتون موفق باشین و خدا بهنوت یه نی نی خوشمل بده....آخی بیام تهران میام دیدنت حتما آبجی جان....چه خوب...که سلام کدن یاد گرفته پری خانوم من که انگار باهام قهر کرده مرغ مینا رو آوردم دیگه قهر باهام ....وحشی شده بهم نوک میزنه....
این هفته خیلی سرم شلوغ بود امشبم که مهمونی مامانم ایناس عزیزم....

کاش منم تو خاثواده شوهرم یکی مثل تو داشتم ک به فکرم بود که برام یلدایی بیاره یا حداقل بهم زنگ بزنه
ایشالله همیشه تنت سلامت باشه تا بتونی با همین انرژی همه ی یلدا ها رو زیبا کنی کنار خانوادت ابجی نازم

آخی عزیزم....ببخشید اگه ناراحتت کردم...خوب خانواده ها باهم فرق دارن بعضی از خانواده ها میگن رسم نداریم....حالا این چیزا مهم نیست اصل خودتونید که باهم خوبینو همو دوست دارین....ممنونم عزیزم از آرزوی قشنگت...ان شاالله که همیشه خوش باشی در کنار عشقت... سال دیگه یلدا در کنار آقاتون خوش باشی به این روزا بخندی گلم

نگار چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 11:43 http://negar-alireza.blog.ir/

سلااااااااااااااااااااام به به بابا میگفتی یه چی برات قربونی میکردم برگشتی

خخخخ نمیدونم حسود شده بودم دیگه:/

آره بابا خوب تر که نخوردی اونم جلو جاری

جوراب بازی : 10تا جورابه رو زمین میچینن تو باید یه سکه بگیری دستت و زیر همش جوری بچرخونی که دست آخر دستت خالی باشه اونوقت ما باید حدس بزنیم زیر کدومه با گفتن گل و پوچ امتیازشم تا صده

یه بازی قدیمی شدیدا هیجانی

سلام نگاری ببخشید خیلی کار داشتم این چند وقت....خخخخ من ترکه میزنم نمیخورم عزیزم....
حالا ده تا جوراب از کجا بیارم...خخخ بو گندو بود چیه؟؟؟؟؟

پرنسسM چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 11:26 http://princes222.mihanblog.com/

پرنسسM چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 11:25 http://princes222.mihanblog.com/

سلام هلوی من.چطوری خانمی؟ایول به این همه استعداد

منم ژله نار درست کرده بودم..

این همه استعداد و یهو کجا جمع کردی بابا حیف شدیا

همه رو نشون بده

ایشالا همیشه شاد بمونی کنار همسرت..و خانواده

قربون ابجی با استعدادم...هلو جونمی

سلام عزیزم...خوبی گلم....آخی اتفاقا ژل انارم داشتیم....تو دلم قلمبه شده بود یهویی رو شد..حالا عکساشو برات میفرستم عزیزم.....ممنونم گلم تو هم شاد بمونی کنار عشقت گلم

الی عکسار ُ میذاریا...
بابا دلمون آب شد از این تعریفاااااات...خوش بحال سپیده :دی

سلام عزیزم...برات میفرستم گلم.......

نگار سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 20:20 http://negar-alireza.blog.ir/

سلام الی جونم به به من اینجا پر از ذوق شدم بخدا


ایول با استعداد خودمی تو


آره لامصب اون استرس سالم موندن کیکه ازهمه چی بیشتره


خدا آقای همسرو برات نگهش داره

سلام نگار جونم خوبی عزیزم......فدایتو بشم آبجی چان...اوهوم واقعا سخت بود بردن اون کیک عزیزم.....
ممنونم خانومی

دل ارام سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 19:40

خدا رو شکر
همیشه به شادی خانم

سلام عزیزم...ممنونم خانو گل....

خانوم خونه سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 12:40 http://www.ganje-man.mihanblog.com

سلام عزیزم . . . قربون خانوم با استعداد . . . خوبی الهام جان ؟ خوشحالم که همه چی خوب بوده و تو هم راضی بودی و بهتون خوش گذشته . . .
خدا رو شکر به خاطر همه چیز

سلام خانوم خونه گل نمونه....خوبی عزیز دلم....فدای چشات بشم خانومی...دلم برات تنگیده بود عزیزم....اوهوم خدارو شکر همه چی خوب بود و راضی بودیم....فدای تو بشم...

دفتر خاطرات من سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 11:27 http://roozhayman.blogsky.com

میگم هااااا شوما برادر نداری ؟
برادر شوهر که آخری رفت برادرت هم اگه کوچک قبول خودم میزارم زود پز

پس سلامت کو هان...دختره ور پریده......خخخ نه ندارم من بچه آخرم یه داداش دارم اونم کعه الان بچه دارم....تازه شوهر جون خودمم بچه آخر....داداش وسطیش دیر ازدواج کرد.....

دفتر خاطرات من سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 10:01 http://roozhayman.blogsky.com

ما ازین رسم رسومات نداریم
ولی جالبه خوشمان آمد
مبارکت باشه جاری دار میشی

سلام عزیزم....آره هرجا یه رسمی دارن....ما رسم داریم اولین شب یلدائی رو برای عروس میبریم....من خیلی وقت جاری دار شدم عزیزم...این آخریش بود...البته آقای همسر بچه آخر ...برادر وسطی دیر ازدواج کرد...

vahid سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 09:56 http://vahidmahmoodiyan.blogsky.com

سلام و عرض ادب و احترام
پس خدا را شکر زحماتتون نتیجه داده و از اون چیزی که میخواستین بهتر هم شده.
خدا را شاکر باشید پس
برقرار باشید و مسرور

سلام....ممنونم...بله خدا رو شکر پای ابروم وسط بود.....
شما هم پایدار باشین

دفتر خاطرات من سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 09:46 http://roozhayman.blogsky.com

بازم اولم

اوهوم دارم تازه مینویسم ...فکر کردی همه مثل تو بیکار هستن اول صبحی بیان وب

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.