خانومی  آقامونم

خانومی آقامونم

عشق که باشه هم چی خودش جور میشه درست مثل زندگی منو تو..من همه چیز دارم...چون تو رو دارم
خانومی  آقامونم

خانومی آقامونم

عشق که باشه هم چی خودش جور میشه درست مثل زندگی منو تو..من همه چیز دارم...چون تو رو دارم

پیش به سوی دیار

پنج شنبه همراه آقای همسر رفتیم دیارمون دیدن پدر مادرم....همسری انقدر به پدر مادرم علاقه داره که بیشتر از من ذوق زده بود.....بیشتر وقتا آخر هفته ها که میشه میگه پیش به سوی خونه بابات....بهش میگم انگار تو بیشتر از من منتظر اخر هفته ها هستی....میخنده وبدش میگه مگه بد دو روز مهمونیم اونجا ......بهش میگم نه والا تو صاحب خونه هستی ...وباز هم از ته دلش میخنده....الهی من فدای اون خنده هات بشم عزیزم...وقتی اینجوری از ته دل خوشحالی انگار منم جون میگیرم با خنده هات....چند وقت بود اینجوری سرحال ندیده بودمت همش اینجوری بودی

تا برسیم  خونمون تو راه کلی خوش گذروندیم ....انگار جفتمون به این روحیه نیاز داشتیم...این اواخر خیلی بهمون سخت گذشت....آقای همسر یه آهنگ  شاد گذاشته بود وهمراهش میخوند منم  هی تند تند دست میزدمو حرکات موزون  از خودم در میاوردم....بهم میگفت الی دیونه شدی.....الی  نکن  از بیرون پیدا هستی.... الی زشت مردم میبیننت میگن این دختر خل وچل شده ... شیشه ماشین دادم بالا گفتم حالا پیدا نیستم چون دودی پیدا نمیشه و دوباره شروع کردم......

خلاصه کلی خندیدیم.....

مامان اینا رو چند هفته بود ندیده بودم آخه رفته بودن مسافرت به قول آقای همسر مارو ...ولا ویلون کرده بودن....وقتی دیدمشون کلی  احساس دل تنگی کردم...آقای  همسرم که قیا فه اش دیدنی بود کلی ذوق داشت ...انگار از یه جا آزادش کردن و رسیده به اینجا....

تازه کلی هم سوغاتی خوردیم....آخر هفته خوبی بود....

خدا جونم مچکرم ازت.....به خاطر تموم چیزایی که بهم دادی....مخصوصا همسریم.....





امروز عصر قرار به خاطر یه موضوعی بری دکتر خیلی استرس دارم....خدا کنه که مشکلی نباشه.....

عزیزم به خدا من از زندگیم خیلی راضی هستم....درست که اولش با یه کمی سختی و حرف وحدیث ازدواج کردیم اما در عوض الان ببین چه زندگی قشنگی داریم....

درست به خاطر اون موضوع نگرانیم و استرس داریم اما دوست ندارم اون جریان باعث  بشه زندگیمون از روال خودش خارج بشه....دوست دارم هر لحظه که درکنار هم هستیم برامون بشه یه خاطره تو آینده ...نمیخوام روزی فرا برسه که حسرت اینو بخوریم که چرا تو لحظه ای که میتونستیم شاد باشیم غم به دلمون راه دادیمو ....

وحسرت به دل بمونیم......

من دلم خیلی روشن....خدا بزرگ همونجور که همیشه پشت  و پناه زندگیمون بوده الانم خودش هواسش به زندگیمون هست....

از کجا معلوم شاید این جریانم خودش یه جور امتحان.....

بیا باهم کاریم کنیم که از این امتحان سربلند بیرون بیاییم....

دیگه اینجوری نباش....

این حالتت منو میترسنه...تو که خوب میدونی من چقدر به اینجور چیزا حساسم و دلم زود میلرزه....

من یه شونه ای قوی میخوام.... یه پناهگاه محکم که هرچیم طوفان زندگیمون شدید بود نتونه اونو از پا در بیاره....درست مثل همیشه....

ببخشید که این  چند وقت ازت غافل بودم و بهت گیر الکی میدادم....آخه دست خودم نیست تو رو که اینجوری میبینم حال خودمم بدتر میشه......

یادش بخیر....

نمی دون چرا یهو یاد اولین روز آشناییمون افتادم.....یادش بخیر دی ماه بود...یادم برف سنگینی اومده بود....قرار بود خانم میم بیاد در مورد موضوعی باهات صحبت کنه....اون موقعه اصلا فکرشو نمیکردم یه زمانی بشی همه کسم....یادم من بیخیال داشتم آبنبات چوبیمو میخوردم .... بهم  نگاه کردی گفتی یه خانم  نباید بیرون  اینجوری چیزی بخوره خوبیت نداره....

انقدر خندم گرفت که نگو با خودم گفتم اینو ببین به چه چیزایی گیر میده و دوباره شروع کردم به خوردن آبنبات که دوباره بهم گفتی ...مگه با شما نبودم آبنباتتو بزار وقتی رفتید خونتون بخورید...

خیلی تعجب کردم ایندفعه بدون  هیچ حرفی بیخیال خوردن شدم.....تو دلم گفتم اینم دیونه اس.....

اونموقعه ازت ذهنیت خوبی نداشتم چون خانم میم  ازت خوب تعریف نمیکردوهمش میگفت که پسر سردی ومغروری هستی و خیلی چیزای دیگه....بعد ها فهمید همه ی حرفاش از رویقرض بود....بیچاره نگو از طرف تو شکست عشقی خورده بوده وتو به دوستت دارم هایش جواب منفی داده بودی....بعدها خانم میم  اعتراف کردبه خاطرعصبانیت  اون حرفها رو در موردت زده....

خانم میم خیلی سعی کرد تو رو از من دور کنم اما غافل از اینکه خداوند  تقدیرباهم بودنمونو برامون تا ابد نوشته.....تا یه مدت ازت میترسیدم...همش با خودم میگفتم نکنه حرفهای خانم میم درست بوده باشه آخه میدونستم باهم نسبت فامیلی نزدیکی داشتین.....روزها پی هم گذشت و تا اینکه اصرارها وپافشاریهات تونست قانعم کنه که بهتربشناسمت.....وقتی دفترخاطرات خانم میم از طرف تو به دستم رسید خیلی چیزها برام روشن شد.....همون دفترباعث شد خانم میم خیلی چیزها رو توضیح بده....نمیدونم چه چیزی باعث شد از همون دیدار اول ازمن خوشت بیاد درصورتی که من داشتم رفتاری انجام میدادم که باعث شد باهام برخورد کنی(همون خوردن آبنبات چوبی).....من بیخیال بحث میان تو خانم میم بودم وداشتم به امتحان فردام فکرمیکردم که اصلا نخونده بودم....حتی یادم نمیاد بحث میونتون چی بود.....

بعدها اعتراف کردی که اون روز همش به رفتارای من توجه میکردی واینکه از سادگی من خوشت اومده بود.....

و الان از اولین دیدارمون نزدیک به 7سال میگذره....ومن هرروز بیشتر از داشتن تو به خودم میبالم......وباز هم میگم خداجونم به خاطر داشتن عشقم ازت ممنونم.....

ممنونم....وباز هم ممنونم......تا ابد.....


نمیدونم چرا چند روز که نسبت بهت حساس شدم....ببخشید که انقدر بهت گیر میدم....

آخه دوست دارم بیشتر پیش هم باشیم...دوست ندارم به هیچ کسی غیر خودم محبت کنی واین شامل دوستاتم میشه(البته بحث مامانت جداس)

میدونم دارم اذیتت میکنم واین آخر خودخواهی اما چه کار کنم دست خودم نیست...وقتی بهم زنگ میزنی میگی  پیش فلان دوستت هستی  ونگران نباشم میخوام از حسودی خودمو خفه کنم....با خودم میگم به جایی اینکه بیاد خونه رفته پیش دوستش ....

میدونم همینجوری که من دوست دارم یکمی از وقتمو با دوستام باشم تو هم نیاز داری که با هم جنس خودت باشی...اما ببخش منو  یه کم غیر منطقی شدم...میدونم ناراحتت میکنم...عزیزم ...عشقم....تو خودت خوب میدونی چقدر دوست دارم...من نمی خوام اذیتت کنم ...سعی میکنم خودخواه نباشم....بهت قول میدم...

خدایا خودت مواظبش باش....

چقدر زمان زود میگذره انگار همین دیروز بود که ازدواج کردیم ...یاد  روزی افتادم که عقد کردیم ...یادت دائم میگفتی الان نیم ساعت که زن خودمی....شد یک ساعت....شد دوساعت....شد سه ساعت.....شد یک روز ....شد یک هفته.....

نمیدونم چرا تا چند وقت  زمان رو  مشخص میکردی....بهم میگفتی عشقم باورم نمیشه که دیگه مال هم هستیم...شدی زن خودم  تا ابد....

الان از اون لحظه چهارسال میگذره....و من هر روز بیشتر از خدا به خاطر داشتن تو تشکر میکنم.....

درست زندگی فراز ونشیب زیاد داره....غم داره غصه داره...اما منو تو میتونیم با کمک هم به همه چیز برسیم.....من عشقمو همراه با پاکی هاش میپرستم....چرا که این پاکی ردی از وجود خداوند....دست خدا همیشه رو سر منو عشقم هست تا ابد.....

خدا جونم دوست دارم....با تموم بدی هام دوست دارم.....مواظب عشقم باش....