خانومی  آقامونم

خانومی آقامونم

عشق که باشه هم چی خودش جور میشه درست مثل زندگی منو تو..من همه چیز دارم...چون تو رو دارم
خانومی  آقامونم

خانومی آقامونم

عشق که باشه هم چی خودش جور میشه درست مثل زندگی منو تو..من همه چیز دارم...چون تو رو دارم

دونه برنج الی و محسن.......

نمیدونم اصلا این پست رو چه جوری بنویسم.....انقده برام غیر منتظره است که هنوز تو شوک هستم.....دو شب که خواب ندارم....همه اش میگم یعنی واقعیت داره.....یعنی عشقمون به ثمر رسیده....

آره الان شما دارین پست یک عدد مامان رو میخونید......مامان الی......بابا محسن.....

دیروز به همراه آقای همسر رفتیم  ازمایشگاه......تقریبا مطمئن بودیم...اما برا اطمینان باید یه آزمایش هم میدادم........حال جفتمون خیلی خوب بود...خوب خوب......تا حالا این خوشی رو تجربه نکرده بودیم......

آقای همسر که انگار کل دنیا رو بهش داده باشن.....از خوشحالی اون من گریه ام میگیره.....همه اش میگم خدا جونم ممنونتم که این هدیه الهی رو بهمون دادی......ممنونتم که زندگی ما رو شادتر کردی.....

الان نی نیمون قد یه دونه برنج شده.....دونه برنج منو بابا محسن......قربون دونه برنجمون برم که با اومدنش شادی رو به زندگیمون ببخشید.....

میدونید چیه؟؟؟؟خدا جون نمون خودشون میدونه که چه موقعه زندگی آدم رو متحول بکنه.....الان تو این زمان بود که احساس میکردم زندگیم کسل شده.....همه اش با خودم میگفتم خدا جونم یه تغییر بزرگ تو زندگیم میخوام.....

و این بزرگترین و بهترین تغییر زندگی منو آقای همسر بود......

ممنونم خدا جونم بابت این دونه برنج...

ممنونم که همیشه هوامو داریو حواست به زندگیم هست.....

ممنونم که این حال خوب رو بهمون دادی


عاشقتم امام رضا...................

دیشب با آقای همسر  دوتای رفتیم حرم.....با اینکه ساعت نزدیک 11 بود اما بازم حرم خیلی شلوغ بود.....دلم امام رضا رو میخواد...خیلی وقت که قسمتم نشده برم  دیدنش.....قربونش برم....زندگی منو آقای همسر رو امام رضا درست کرد....یادمه وقتی که ازدواج کردیم درست یک هفته بعد خواب دیدم که یکی درخونمونو زد...رفتم دیدم پستچی.....یه بسته بهم داده و گفت این از طرف امام رضا براتون فرستاده شده....به عنوان کادو ازدواجتون

وقتی که از خواب بیدار شدم حال عجیبی داشتم.......بعد از اون با آقای همسر رفتیم زیارتش......

همیشه هرکجا که به مشکل برمیخوریم دست به دامن آقامون میشم.....قربونش برم آقامون هم سریع مشکلمون رو حل میکنه.......

دیشب به حضرت معصومه گفتم....خانوم معصومه چرا چند وقت قسمتم نمیشه برم پیش برادرت....نکنه باهام قهر کرده.....آخه دفعه آخری که رفتم پیشش بهش گفتم یا امام رضا دیگه تاقسمتم نکردی برم کربلا قسمتم نکن بیام پیشت...قربونش برم امسال عید قسمتم کردرفتیم کربلا....اما هنوز نرفتم دیدن خودش.......

قربونت برم آقا خودت میدونی که چقدر دوست دارم.....ببخشید که دیشب پیش خواهرت گله کردم.....

همیشه توی دلم جا داری آقاجون......

 

آقای کلاه بردار............

چند روز پیش زیر کرسی خواب بودم که بابای عزیزتر از جونم به گوشیم زنگ زد......

الو....سلام بابا.....سلام.....خوبی فخر الملوک(این اسمی که بابام روم گذاشت)......ممنونم بابا شما خوبی؟؟؟؟؟مامان خوب؟؟؟؟؟؟مامانتم خوب قهر کرده باهام؟؟؟؟

چرا قهر کرده باهات؟؟؟؟

هیچی به خاطر شما.....؟

میگما این شوهر کلاهبردارت کجاس؟؟؟؟فهمیدی کلاهبرداری کرده؟؟؟؟؟

یهویی جا خوردمو با شتاب از زیر کرسی بلند شدم.....چی بابا؟؟؟؟کی کلاهبرداری کرده؟؟؟؟؟

هول نشو.....شوهر شما کلاهبرداری کرده...مگه بهت نگفته؟؟؟؟؟

نه بابا چی شده؟؟؟چه کلاهبرداری....؟؟؟؟

از خودش بپرس بهت میگه.....به خاطر کلاهبرداری شوهرت با مامانت دعوامون شد...الان باهام قهر....من همیشه باید گیر شماها باشم.....

بابا چی شده؟؟؟؟متوجه نمیشم......؟؟؟؟؟

آقای همسرو صدا زدمو بهش گفتم.....محسن چه کار کردی که بابا میگه کلاهبرداری کردی؟؟؟؟

یهویی آقای همسر چشاش چهارتا شده ....گفت هیچی به خدا.....نمیدونم منظور بابا چیه؟؟؟؟

الو بابا محسن میگه چه کلاهبرداری؟؟؟؟میگه من کاری نکردم......

خوب بابا بگو چه کار کرده؟؟؟؟؟

هیچی بهش بگو اون کلاهی رو که تو ماشینش جا مونده رو برداشته برده.....کلاه من....چرا کلاه مردم رو بر میدارین.....کلاه بردار....

وای قلبم داشت وایمیستاد......هم من شکه شده بودم هم آقای همسر.....

بابا.....بابا.....قلبم اومد تو دهنم....گفتم چی شده که با این تشر زنگ زدی؟؟؟

بابا پشت تلفن شروع کرد به خندیدن......گفت دختر.....شوهرت پسر خوبی...چرا هول کردی؟؟؟؟

خوب بابا ترسیدم...گفتم چی شده که شما زنگ زدین ...اینجوری میگین......

آره کلاهتون تو ماشین ما جا مونده یادمون رفت بهتون بدیم.....

حالا چرا با مامان قهر کردین؟؟؟؟

هیچی از در اومدم تو خونه صداش زدم بهش میگم شنیدی داماد گلت کلاهبرداری کرده؟؟؟؟؟

وای بابا هول انداختی تو جون مامان؟؟؟؟؟

آره میخواستم یه ذره اذیتش کنم....هی میگه چه کار کرده که کلاهبرداری کرده ....این وصله ها به داماد من نمیچسبه؟؟؟؟؟بهش میگم برو از دخترت بپرس میگه الان با دخترم حرف زدم بهم چیزی نگفته؟؟؟؟؟هیچی دیگه الان که فهمیده سرکارش گذاشتم....باهام قهر کرده....میگه چرا ترسونیدم....

تازه داداشتم اینجا بود ..همچین هول کرده هی میگفت خوب بگین چه کاره کرده....نیم ساعته که جفتشونو گذاشتم سرکار.....

وای بابا چقدر ترسوندین امشب مارو......

حالا این شوهر کلاهبردارت کجاس؟؟؟گوشی رو بده بهش....

گوشی رو دادم آقای همسر...با بابا کلی حرف زدنو خندیدن...

راستی راستی قلبم داشت میومد تو دهنم.....این بابا هم معلوم نیست این فکرا از کجا به ذهنش میرسه....

وای مامانمو بگو ....الان تا چد روز قهر باهاش....

خدایا شکرت به خاطر خانواده خوبی که بهم دادی......همیشه پشت و پناهشون باش...

دوست دارم خدا جونم....


این زن بود یا مرد............

امروزم چقدر اینجا بی صداس دلم گرفت.....یه سوژه ای هم پدا نمیشه که دلم وا بشه......

اوهوم یکی اومد.....وای چه بابا بزرگ مهربونی .....دوسش دارم.........

سلام دخترم.....

سلام پدر جان.....بفرمایئد.....دخترم میشه به سابقه بیمه ام یه نگاه بندازین......؟؟؟؟؟چشم ...بفرمائید بشینید......

گوشی رو برمیدارم تا یه استعلام بگیرم......الو سلام حالتون خوب.....اوا چه خانوم مهربونی...انگار تازه اومده شعبه.....

بله اطلاعات فردیشون رو دارم....بله....ممنون میشم...من یه چند دقیقه دیگه باز تماس میگیرم......

کلی با طرف صحبت کردم ...چه صدای خانومانه ای داشت چه با ادب بود .....خخخ مثل من بلند بلند و تند تند صجبت نمیکرد که....اوف باید رو تن صدام کار کنم انگار تو تلفن جیغ جیغ میکنم

دوباره گوشی رو برداشتمو تماس گرفتم.....الو سلام...خانومی میشه استعلام رو بهم بگین....اوا ...من الان با یه خانوم صحبت کردم...بله از فلان جا تماس میگیرم....اوا خودتون بودین......

اینبار صداشو صاف کرد و گفت ....من خانومی نیستم....آقام..........ببخشید.....از خنده رو به ترکیدن بودم....نمیتونستم حتی یه کلام دیگه صحبت کنم..چشمام گرد شده بود.....همینجوری که پشت تلفن داشت جواب استعلام رو میگفت...منم داشتم تو دلم قهقه میزدم..حتی نتونستم یه تشکر بکنم ازش..استعلام رو که داد..گوشی رو گذاشتم و شروع کردم خندیدن......حالا نخندو کی بخند....اگه خونه بودم حتما رو زمین قلط میزدم....وای دلم ....آی دلم....پهلوهام درد گرفت از بس خندیدم.....

پدر جان هم هاج و واج داشت منو نگاه میکرد....وای خاکبرسرم اصلا یاد پدر جان نبودم.....

ببخشید پدر جان ....بیا اینم جواب استعلامتون.....شما باید برین فلان جا مراجعه کنید.....

ممنونم دخترم...حالا چی شد چراانقدر میخندی؟؟؟؟؟

ببخشید...ده دقیقه داشتم با طرف صحبت میکردم فکر کردم زن...نگو آقا بوده.....

پدر جان هم شروع کرد به خندیدن......

خوب تقصیر من چیه انقدر صداشو نازک و زنونه کرده بود که من اصلا شک نکردم.....

پدر جان ازم تشکر کردو رفت.....تا پاشو از دفتر بیرون گذاشت...دوباره زدم زیر خنده...وای خدا چقدر خندیدم...دلم وا شد اینم از سوژه امروز.....

چه بهشم برخورد گفتم خانومی......حقش در عوض به خودش اومد....اصلا من نفهمیدم چرا صداشو اونجوری کرده بود...مرض داشت انگار...چطور برا بار دوم زنگ زدم عین آدم حرف میزد.....

خداشفاش بده......حالا هی من بخوام باز زنگ بزنم به اونجا چه جوری خودمو کنترل کنم خنده ام میگیره هی...چه اوضاعی شده.....




دختر هواس پرت........

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.