این چند روز گذشته اصلا حال وحوصله نوشتن ندارم...حالم حسابی گرفته شده....این چند روز تعطیلی همونجور که همسر جونم بهم قول داده بود باهم یه مسافرت دونفره رفتیم اصفهان خیلی عالی بود اما بعدش تموم خوشی هامون هیچ شد....آخه متوجه شدم یکی از آشناهامون که خیلی دوستش داشتم وتقریبا در تمام خاطرات دوران کودکیم حضور داشت فوت شده....واقعا برام باورکردنش سخت بود...وقتی برای مراسم خاکسپاریش رفتم با دیدن پسر9 ساله اش آتیش گرفتم....با اون سن کمش برا مادرش چه اشکی میریخت....
چند روز از اون ماجرا گذشت تازه حالم یه کمی به جا اومده بود که دوباره متوجه شدم پدر یکی از بهترین دوستان دوران دانشگاهیم که هم خونه ایم هم بود فوت شده...
دیدن دوستم تو اون حال نزار واقعا سخت بود...بارها وبارها دیده بودم که چقدر پدرشو میپرستید...
بیچاره تازه دو ماهی میشد که پدرش با دستان خودش راهی خونه بخت کرده بودش....
خلاصه اینکه این چند روز همش با غم واندوه گذشت...یه حس بدی بهم دست داده....
نمیدونم چم شده....
حس پوچی ....
حس بی هدفی....
خدایا منو ببخش ....دست خودم نیست....
دوست گلم سلام...
نتت جرا هنو وصل نشده گلم
سلام
به شما و دوستتون تسلیت میگم
مرگ اتفاقی نیست که بشه ازش فرار کرد اما چاره چیه؟
سلام...ممنونم
بله اما گاهی غیر منتظره ترین چیز برای آدم ...
اره من عاشق همدانم...الی جونم این دفعه امدی همدان همو ببینیم
راستی با اجازه میخام افتخار بدی اولین لینکم باشی
ممنونم عریزم چشم گلم....باعث افتخار....
ممنون خوشگل خانمی...ایشالا خداپدر و مادر و همسرتو حفظ کنه برات الی جونم دوست مهربون من
ممنونم عزیزم.....تو هم انشاالله تو همدان بهت خوش بگذره وزندگی خوبی داشته باشی....همدان شهر قشنگی من دوسش دارم چند بار تفریحی اومدم.. مخصوصا لاله جین رو خیلی دوست دارم پرصنایع دستی....الان خونم پر از صنایع دستی همدان....
سلام...الهی بمیرم الهام جونم ایشالا همیشه به سفر...و ایشالا هیج وقت غم نبینید عزیزم...
خدابیامرزدشون ولی حداقل بوده که خودش دخترشو عروس کنه بابای من۸سالم بود فوت کرد
سلام دوست جون....
خوبی؟؟؟؟؟؟؟
ممنونم که بهم سر زدی...آره خوبیش این بود که عروسی دخترشو دید...
خدا بیامرز پدرتونو.....
خیلی برلتون متاسفم که سایه پدر بالا سرتون نیست....خدا مادرتو نگهداره برات...